پایگاه مقاومت شهید همت استان کرمانشاه

وبلاگ رسمی پایگاه شهید همت استاد کرمانشاه

پایگاه مقاومت شهید همت استان کرمانشاه

وبلاگ رسمی پایگاه شهید همت استاد کرمانشاه

پایگاه مقاومت شهید همت استان کرمانشاه
بایگانی

در شرایط کنونی کشور عزیزمان، در فضایی که هر روز فتنه‌ای جدید رخ می‌نماید داشتن چراغی درخشان و بدون زنگار برای پیدا کردن راه درست، ضروری است و چه راهی بهتر و روشن‌تر از خط سیری که رهبر معظم انقلاب اسلامی (روحی فدا) نمایان نموده‌اند. برای درک صحیح از این راه درخشان به نظر می‌رسد باید دنبال رهنمودهای گهربار و معظم له دربارة بصیرت باشیم. از این رو عنوان مقاله را «بصیرت از دیدگاه مقام معظم رهبری (مدظله‌العالی)» نامیده‌ایم.

معنای بصیرت

بصیرت به معنى دانایى، بینایى، بینایى دل، هوشیارى، زیرکى و یقین است.(1) نزد اهل معنا، نیرویى نهانى و قلبى است که در شناخت حقایق تا عمق وجود و باطن ذات آن رسوخ مى کند. برخى از اهل معرفت مى‏گویند: «بصیرت قوّه قلبى یا نیرویى باطنى است که به نور قدس روشن گردیده و از پرتو آن، صاحب بصیرت، حقایق و بواطن اشیا را در مى‏یابد. بصیرت به مثابه بَصَر (چشم) است براى نفس».(3) میان بَصَر که تأمین کننده نور ظاهرى، و بصیرت که آورنده نور باطنى است، تفاوت بسیار است؛ مانند:

1. نور ظاهرى، تنها با بینایى انسان سر و کار دارد. خورشید و ماه و چراغ، بیش از این که فضا را روشن و بینایى انسان را یارى کنند، کارى انجام نمی‌دهند. پس اگر انسانى ناشنوا بود یا در بویایى و لامسه و گویایى خود نقص داشت، با تابش آفتاب و مهتاب و نورهایى از این قبیل، مشکلاتش حل نمی‌شود. اما نور باطن همه نقص‌هاى (باطنى و معنوى) انسان را برطرف و تمام دردهاى او را درمان می‌کند.

در صورتى که باطن کسى روشن شد، ساحت جانش چنان نورانى می‌شود، که هم صحنه‌هاى خوبى را در خواب و بیدارى می‌بیند، هم آهنگ‌هاى خوبى را می‌شنود، هم رایحه‌هاى دل انگیزى را استشمام می‌کند و هم ظرایف فراوانى را لمس مى نماید.(4)

2. انسان دو چهره یا دوجنبه دارد: چهره ظاهرى یا مُلکى و چهره باطنى یا ملکوتى، خداوند براى دیدن ظواهر، بَصَر را به صورت بالفعل به انسان داده، بشر از آغاز تولد به کمک آن هر چه را که در شعاع چشم و منظر او قرار گیرد مى‏بیند. اما براى دیدن باطن و شهود ملکوت، قوه نورى را در نهاد او نهادینه نموده به نام «بصیرت»، که تا آن "نور استعدادى" از قوه به فعلیت در نیاید، رؤیت باطن و شهود ملکوت، میسر نخواهد بود.

صاحب جامع الاسرار مى‏نویسد: معناى سخن خداوند (نور على نور یهدى اللَّه لنوره من یشاء)،(5) (... و من لم یجعل اللَّه له نوراً فماله من نور)،(6) چیزى جز این نیست که تا نور حق حاصل نیاید و به دل و جان سالک نتابد، بصیرت در او پدید نیاید. نور حق سرمه چشم بصیرت است و تمام تلاش اهل مجاهده براى آن است که مورد عنایت حق قرار گیرند و نور حق بر دل و بر جانشان پرتو افکن گردد.(7)

حافظ شیرازى که مى‏گوید:

گرنور عشق حق به دل و جانت افتد ـ باللَّه کز آفتاب فلک خوبتر شوى ؛ ناظر به همین نور است. با پرتو افکن شدن نور حق است که سالک از تحیر و تردد مى رَهَد و سرانجام به حقیقت مى رسد.

راه تحصیل بصیرت

براى نیل به مقام رفیع بصیرت باید به بازسازى و اصلاح نفس خویش پرداخت. مجاهده با هواى نفسانى و تهذیب روح از زنگارهاى گناه، لطیف و شفاف ساختن آیینه دل به نور توحید، تنها صراط مستقیمى است که "حجاب دیدگان دل" را مى گشاید و آدمى را در معرض الهامات غیبى و مقام کشف و شهود قرار مى دهد. شاید بتوان راه‌های زیر را برای دریافت صحیح بصیرت پیشنهاد نمود:

1. توبه: اولین گام براى تهذیب نفس و تحصیل بصیرت است. توبه از تقصیرات و گناهان، بلکه از کوتاهی‌ها و جبران حق اللَّه و حق النّاس است.

2. ذکر خدا: ذکر زبانى، قلبى و عملى، موجب بصیرت مى گردد. امیرالمؤمنین(ع) مى فرماید: «مَنْ ذکر اللَّه استبصر؛(8) هر کسى به یاد خدا باشد، بینایى و بصیرت یابد».

3. هم نشینى با علما: مجالست با علما که موجب بصیرت و بینایى است. على(ع) مى فرماید:«جاور العلماء تستبصر؛(9) با دانایان بنشین تا آگاهى یابى».

4. خرد ورزى: کسى که هر خبر یا مطلبى را مى شنود، فوراً نمی‌پذیرد، بلکه پیرامون آن مى اندیشد و آن را از صافى عقل و اندیشه‌اش مى گذراند، بصیرت و بینایى مى یابد، چنان که آینده نگرى و به کارگیرى خرد در فرجام امور باعث بصیرت و بینایى مى گردد.(10)

5. زهد: عدم دلبستگى به دنیا، از امورى است که باعث بصیرت مى گردد.(11)

6. ارتباط با خدا: ازدیاد معرفت به خدا، انس با قرآن و معانى و معارف آن، توسل به ائمه(ع) و مناجات با خدا در خلوت مخصوصاً نماز شب از امورى هستند که موجب بصیرت و بینایى و برخوردارى از الهامات غیبى مى‏شود.

درجات و مراتب بصیرت

بصیرت باطنى و بینایى دل، درجات و مراتبى دارد. اوج آن مرتبه‌اى است که ائمه(ع) دارند. امیرالمؤمنین(ع) مى‏فرماید: «لو کشف الغطاء ما ازددت یقیناً؛ اگر همه پرده‌ها فرو افتد، چیزى بر یقین من افزوده نمی‏شود».(12) اگر چه آن مرتبه از یقین مخصوص اولیاى معصوم(ع) است، ولى دیگران نیز می‌توانند مراتبى را تحصیل نمایند. هر کسى نور باطنى را از فطرت خدا داد خویش استخراج کند و چشم و گوشش باز شود، مى تواند خدا و نشانههاى او را با «چشم دل» ببیند و صداى تسبیح موجودات هستى را بشنود، که به حکم «یسبّح للَّه ما فى السموات و ما فى الارض».(13) همه آنان که در آسمان و زمینند، تسبیح خدا مى کنند. بسیارى از واقعیت‌ها را که با چشم نمی‌توان دید، با بصیرت مشاهده مى‌کند، بلکه توانایى دیدن جهنم و شنیدن صداى زفیر آن را پیدا مى‌کند، چنان که قرآن مى فرماید: «کلاّ لو تعلمون علم الیقین لترونّ الجحیم، ثم لترونّها عین الیقین».(14)

آثار بصیرت

 در حدیث نبوى آمده است که در دل هر بنده‌اى دو دیده نهانى است که به واسطه آن دو، غیب را مى‌نگرد و چون خدا بخواهد در حق بنده‌اى نیکى کند، دو چشم دلش را مى‌گشاید تا به واسطه آن، آنچه را که از دیدگان ظاهریش نهان است، بتواند دید.

از شمار انسان‌هاى صاحب بصیرت «حارث بن مالک بن نعمان انصارى» بود. پیامبر اکرم از او پرسید: "چگونه‏اى و در چه حالى؟" عرض کرد: "مؤمن راستین و اهل یقینم". پیامبر فرمود: "علامت یقین و ایمان راستینت چیست؟" عرض کرد: "زهد و کناره‏گیرى نفسم از دنیا و دلبستگى آن، موجب شد که شبهایم را به بیدارى و عبادت و روزهایم را به روزه و تشنگى بگذرانم، از این رو به درجه‏اى از بصیرت و بینایى رسیده‏ام که گویى عرش پروردگارم را که براى حسابرسى بر پا شده است، مى بینم و بهشتیان را در حال زیارت یکدیگر مى‏نگرم و زوزه وحشتناک جهنمیان را از درون آتش می‏شنوم". پیامبر فرمود: "بنده‏اى است که خدا قلبش را روشن کرده است. حال به برکت این نور الهى صاحب بصیرت شده‏اى پس آن را حفظ کن".(15)

این خاصیت نور باطنى یا بصیرت است که از فطرت انسان پرتو افشان مى‌شود و اگر منبع الهى آن (فطرت) زنده به گور نشود و غبار آلودگی‌ها و تیرگى هواهاى نفسانى آن را نپوشاند، همواره چشم بصیرت باطن، پر فروغ خواهد بود اما اگر در پشت ظلمت گناه پنهان گردد و انسان تبهکار، حقیقت خود را نبیند، از آن رو که نورى ندارد، خود را گم مى کند و پس از مدتى خویشتن را به کلّى فراموش مى نماید.

اینک که به طور خلاصه با فضای مفهومی بصیرت آشنا شدیم وقت آن است تا در اندیشه‌های عالمانة رهبر معظم انقلاب اسلامی (مدظله‌العالی) به دنبال این گوهر تابناک بگردیم.

بصیرت از دیدگاه مقام معظم رهبری (مدظله‌العالی)

مقام معظم رهبری (مدظله‌العالی) دارای منظومة فکری فرهنگی منسجمی هستند که دارای یک دال مرکزی حول محور «اسلام خالص جامع‌نگر» است. در منظومة فکری معظم‌له سه نظام بینشی، منشی و کنشی وجود دارد که با شناخت این منظومه‌ها می‌توانیم نسبت به اندیشة عالی‌ترین رهبر جهان تشیع شناخت کافی پیدا کنیم و بی‌تردید این شناخت در نحوة تفکر، تصمیم‌سازی، تصمیم‌گیری و انجام وظیفة ما بسیار مؤثر خواهد بود. 

 نیک می‌دانیم که نظام اسلامی ما بر اساس نظام ولایی تمرکز و شکل یافته است پس باید اجزا و عناصر فکری رهبری معظم انقلاب اسلامی را بشناسیم. مقولاتی مانند  بصیرت خواص و عوام، تهاجم فرهنگی، مهندسی فرهنگی، الگوی اسلامی- ایرانی پیشرفت، تحول در علوم انسانی، مردم‌سالاری دینی و ... برای اولین بار توسط ایشان مطرح شده و معظم‌له معتقدند این موارد جزء اصول نظام فکری جمهوری اسلامی ایران است و دقیقا آسیب جدی موجود در کشور که همان «عدم شناخت نظام‌مند افکار رهبری» است همین‌جا رخ می‌نماید.

حضرت آیت الله العظمی امام خامنه‌ای (مدظله‌العالی) به دلیل ارتباط با افراد و جریان‌‌های مختلف فکری از اندیشه‌ای جامع، کاربردی و عینی برخوردارند و تاکنون هیچ‌گاه از مبانی اصلی دور نشده‌اند و همان‌گونه که اشاره شد «مرکزیت فکری رهبری، اسلام خالص جامع‌نگر است» و به شدت از «التقاط» پرهیز دارند. همین منظومه در افکار حضرت امام خمینی (رحمت‌الله علیه) و علامه طباطبایی دیده می‌شود اما به دلیل تخصص تاریخی رهبری نسبت به تاریخ ایران، جهان، ائمه علیهم‌السلام و ... منظومة فکری ایشان با دیگران، تفاوت‌های آشکاری دارد و از همین‌جاست که مقولات عمیقی هم‌چون بصیرت در دیدگاه معظم‌له جایگاه خاصی پیدا می‌کند. جهانیان و من‌جمله جهان اسلام و ایران عزیز، اوج این بصیرت را به زیبایی و روشنی در کنترل فتنة 1388 و جذب حداکثری ایشان به دلیل وجود بعد تقوا و خدامحوری، انصاف و اعتدال در داوری نسبت به دیگران و ... در قضاوت و رفتار اجتماعی ایشان دیدند. (16)

به اعتقاد نگارنده؛ وجود بصیرت در منظومة فکری مقام معظم ‌رهبری (مدظله‌العالی) در نظام کنشی معظم‌له نمود پیدا می‌کند که ریشه در نظام منشی و نظام بینشی ایشان دارد. به همین دلیل، عمده شخصیت‌ها و جناح‌های مختلف، معظم‌له را قبول داشته و علاوه بر همکاری و تعامل با رهبری نسبت به اجرای فرامین ایشان گردن می‌گذارند. برای درک ملموس وجود بصیرت در قضاوت و عمل مقام معظم ‌رهبری (مدظله‌العالی) به نقل از حجت‌الإسلام والمسلمین آقای دکتر خسروپناه خاطره‌ای از آقای سیدجواد طباطبایی را می‌آوریم. ایشان می‌گوید نقدی بر عبدالکریم سروش کردم، خیلی برآشفته و گفته بود باید قلمش را شکست و دهانش را دوخت. اما وقتی نسبت به رهبری نقد کردم با وجود اینکه هم قلم، هم دهان و هم جوال‌دوز در اختیار ایشان است ولی نه قلمی می‌شکند و نه دهانی می‌دوزد.

در مطالعه و جستجوی بیانات و مکتوبات مقام معظم ‌رهبری (مدظله‌العالی) در خصوص واژة بصیرت، مقولاتی هم‌چون بصیرت افزایی، بصیرت‌بخشی، بصیرت‌یابی، بصیرت‌پراکنی و ... به چشم می‌خورد.

-  بصیرت یعنی اینکه بدانیم شمری که سر از پیکر امام حسین(ع) جدا کرد همان جانباز صفین بود که تاچند قدمی شهادت پیش رفت. (1390: در دیدار با مردم)

-  باید بیدار باشید، باید هوشیار باشید، باید در صحنه باشید، باید بصیرت‏ را محور کار خودتان قرار دهید. مواظب باشید دچار بى‏بصیرتى نشوید. (1389: در دیدار با جوانان و دانشجویان استان قم)

-  یک نکته‏اى در اینجا وجود دارد: گاهى بصیرت‏ هم وجود دارد، اما در عین حال خطا و اشتباه ادامه پیدا میکند؛ که گفتیم بصیرت‏ شرط کافى براى موفقیت نیست، شرط لازم است. (1389: در دیدار با جوانان و دانشجویان استان قم)

-  مطالبه‏ى بصیرت‏، مطالبه‏ى همین تدبر است؛ مطالبه‏ى همین نگاه کردن است؛ مطالبه‏ى چیز بیشترى نیست. و به این ترتیب میشود فهمید که بصیرت‏ پیدا کردن، کار همه است؛ همه میتوانند بصیرت‏ پیدا کنند. (1389: در دیدار با جوانان و دانشجویان استان قم)

-  بصیرت‏ پیدا کردن، کار سختى نیست. بصیرت‏ پیدا کردن همین اندازه لازم دارد که انسان اسیر دامهاى گوناگون، از دوستى‏ها، دشمنى‏ها، هواى نفس‏ها و پیشداورى‏هاى گوناگون نشود. انسان همین قدر نگاه کند و تدبر کند، میتواند واقعیت را پیدا کند. (1389: در دیدار با جوانان و دانشجویان استان قم)

-          نباید از گفته‌ها یا نوشته‌های ما برداشت اختلاف شود و اگر هم اختلاف نظری است، نباید جلوی مردم اخم کرد و بهانه به دست رسانه‌های بیگانه داد. (1390: در دیدار با مسئولان نظام)

-          براى اینکه بتوانند این انقلاب را از درون شکست بدهند. ملت در مقابل این توطئه‏ى بزرگ، این حرکت خصمانه، با آگاهى و بصیرت‏ و عزم و ایستادگىِ بى‏نظیرى توانست دشمن را به شکست بکشاند. تجربه‏اى که در این هشت ماه بعد از انتخابات تا بیست و دوم بهمن بر این ملت و بر این کشور گذشت، تجربه‏اى پر از درس، پر از عبرت و حقیقتاً مایه‏ى سربلندى ملت ایران است. (1/1/1389)

-         خسته مباد گامهاى استوارتان، سربلند باد پرچم همت و آزادگى‏تان، درود خدا بر عزم راسخ و بصیرت‏ بى‏همتایتان که همیشه در لحظه‏ى نیاز، صحنه رویارویى با بد دلان و بدخواهان را عرصه‏ى پیروزى حق مى‏سازد و نمایشگاهى از عزت و عظمت مى‏آراید. (22 بهمن 1388)  (17)

نگاه ویژة مقام معظم رهبری در وجود بصیرت در میان یاران خویش:

 با نگاهی به تاریخ پر فراز و نشیب انقلاب اسلامی ایران، می‌بینیم قهرمانان بزرگ انقلاب که بیشترشان به فیض شهادت نائل آمدند صاحب بصیرت بودند. یکی از این بزرگان، شهید دکتر مصطفی چمران است. پایگاه حفظ و نشر آثار آیت الله العظمی خامنه ای (مدظله‌العالی) به مناسبت سالگرد شهادت دکتر مصطفی چمران بخشی از سخنان مقام معظم رهبری را در مورد دکتر چمران بازنشر داده است که در ذیل می آید:

-        ... بعد معلوم شد که {دکتر چمران} نگاه سیاسی و فهم سیاسی و آن چراغ مه شکنِ دوران فتنه را هم دارد. فتنه مثل یک مه غلیظ، فضا را نامشخص می‌کند؛ چراغ مه شکن لازم است که همان بصیرت است. آنجا جنگید؛ بعد که انقلاب پیروز شد، خودش را رساند اینجا. (18)

بصیرت در نگاه عمیق تاریخی مقام معظم رهبری (مدظله‌العالی)

قبلا در تبیین منظومة فکری رهبر معظم انقلاب اسلامی (مدظله‌العالی) گفتیم که ایشان به دلیل تسلط تاریخی خوبی که دارند دارای نگاهی جامع‌نگر در خصوص حوادث تاریخی ایران هستند، پس یکی دیگر از فضاهایی که می‌توان با دقت در آن به بصیرت دست یافت، مطالعة عمیق تاریخ ایران است.

با مطالعة عمیق بیانات حضرت آیت‌الله‌العظمی امام خامنه‌ای (مدظله‌العالی) در تحلیل انقلاب مشروطه از سال 1367 تا کنون به نکات بسیار ظریف و عمیقی در خصوص بصیرت و نقشة محو روحانیت در مشروطه مواجه می‌شویم که در زیر از نظرتان می‌گذرد:

"توجه نکردند که حرف‌هایى که این‏ها دارند در مجلس شوراى ملى آن زمان مى‏زنند یا در مطبوعاتشان مى‏نویسند، مبارزه با اسلام است، این را توجه نکردند، مماشات کردند. نتیجه این شد که کسى که مى‏دانست و مى‏فهمید - مثل مرحوم شیخ فضل‏الله نورى - جلوى چشم آن‏ها به دار زده شد و این‏ها حساسیتى پیدا نکردند".

 معظم‌له در ‌فرازهایى از فرمایشات حکیمانة خود به مناسبت سالگرد نهضت مشروطه، نهضتی که دچار فتنه‌های پیچیده‌ای شد نکاتی را می‌فرمایند که سراسر بصیرت‌افزاست:

گناه ملى و عمومى و مجازات آن:‏ (در) گناهان جمعى ملتها، بحث یک نفر آدم نیست که خطایى انجام دهد و یک عده از آن متضرر شوند؛ گاهى یک ملت یا جماعت مؤثرى از یک ملت مبتلا به گناهى مى‏شوند. این گناه هم استغفار خودش را دارد. یک ملت گاهى سالهاى متمادى در مقابل منکر و ظلمى سکوت مى‏کند و هیچ عکس‏العملى از خود نشان نمى‏دهد؛ این هم یک گناه است، شاید گناه دشوارترى هم باشد، این همان "ان الله لا یغیر ما بقوم حتى یغیروا ما بانفسهم" است، این همان گناهى است که نعمت‏هاى بزرگ را زایل مى‏کند، این همان گناهى است که بلاهاى سخت را بر سر جماعت‏ها و ملتهاى گنهکار مسلط مى‏کند. ملتى که در شهر تهران ایستادند و تماشا کردند که مجتهد بزرگى مثل شیخ فضل‏الله نورى را بالاى دار بکشند و دم نزدند؛ دیدند که او را با این‏که جزو بانیان و بنیانگذاران و رهبران مشروطه بود، به جرم این‏که با جریان انگلیسى و غربگراى مشروطیت همراهى نکرد، ضد مشروطه قلمداد کردند - که هنوز هم یک عده قلم‌زن‏ها و گوینده‏ها و نویسنده‏هاى ما همین حرف دروغ بى‏مبناى بى‏منطق را نشخوار و تکرار مى‏کنند - پنجاه سال بعد چوبش را خوردند؛ در همین شهر تهران، مجلس مؤسسانى تشکیل شد و در آن‏جا انتقال سلطنت و حکومت به رضاشاه را تصویب کردند. آن‏ها یک عده آدم خاص نبودند؛ این یک گناه ملى و عمومى بود. "و اتقوا فتنة لاتصیبن الذین ظلموا منکم خاصة"؛ گاهى مجازات فقط شامل افرادى که مرتکب گناهى شدند، نمى‏شود؛ مجازات عمومى است، چون حرکت عمومى بوده، ولو همه افراد در آن شرکت مستقیم نداشتند. همین ملت آن روزى که به خیابان‏ها آمدند و سینه‏شان را مقابل تانک‏هاى محمدرضا پهلوى سپر کردند و از مرگ نترسیدند، یعنى تحمل و صبر و سکوت گناه‏آلود پنجاه ساله را تغییر دادند، خداى متعال پاداش آن‏ها را داد، حکومت ظلم ساقط شد، حکومت مردمى سر کار آمد، وابستگى ننگ‏آلود سیاسى از بین رفت، حرکت استقلال آغاز شد و ان‏شاءالله ادامه هم دارد و ادامه پیدا خواهد کرد و این ملت به توفیق الهى و به همت خود، به آرمانهاى خودش خواهد رسید. این به خاطر این بود که حرکت کرد. بنابراین (این نوع) گناه هم یک‏طور استغفار دارد.( 8/8/1384)

پیامد نشناختن دشمن و دشمنى‏ها: باید دشمنى‏ها را شناخت. مشکل ما این است. این‏که بنده مسأله بصیرت را براى خواص تکرار مى‏کنم، به خاطر این است. گاهى اوقات غفلت مى‏شود از دشمنى‏هایى که با اساس دارد مى‏شود؛ این‏ها را حمل مى‏کنند به مسائل جزیى. ما در صدر مشروطه هم متأسفانه همین معنا را داشتیم. در صدر مشروطه هم علماى بزرگى بودند - که من اسم نمى‏آورم؛ همه مى‏شناسید، معروفند - که این‏ها ندیدند توطئه‏اى را که آن روز غربزدگان و به اصطلاح روشنفکرانى که تحت تأثیر غرب بودند، مغلوب تفکرات غرب بودند، طراحى مى‏کردند؛ توجه نکردند که حرفهایى که این‏ها دارند در مجلس شوراى ملى آن زمان مى‏زنند یا در مطبوعاتشان مى‏نویسند، مبارزه با اسلام است، این را توجه نکردند، مماشات کردند. نتیجه این شد که کسى که مى‏دانست و مى‏فهمید - مثل مرحوم شیخ فضل‏الله نورى - جلوى چشم آن‏ها به دار زده شد و این‏ها حساسیتى پیدا نکردند. بعد خود آن‏هایى هم که به این حساسیت اهمیت و بها نداده بودند، بعد از شیخ فضل‏الله مورد تعرض و تطاول و تهتک آن‏ها قرار گرفتند و سیلى آن‏ها را خوردند؛ بعضى جانشان را از دست دادند، بعضى آبرویشان را از دست دادند. این اشتباهى است که آنجا انجام گرفت؛ این اشتباه را ما نباید انجام بدهیم.( 8/8/1384)

مسأله تشخیص حق از باطل: در مشروطه، چوب اشتباه حق و باطل را خوردیم‏ ، تشخیص حق از باطل یکى از آن مسایلى است که در طول تاریخ بشر و تاریخ نبوتها، نقطه دشوار زندگى انسانها به حساب مى‏آمده است. همه مایلند حق را تعقیب کنند و به آن عمل نمایند. همه مایلند از باطل اجتناب کنند. البته غیر از انسانهایى که وجودشان به آتش قهر الهى تبدیل شده است و مظهر شیطانند، عموم مردم و انسانهاى داراى عقل و انصاف و صفات انسانى، مى‏خواهند از باطل اجتناب بکنند و به حق گرایش پیدا نمایند، اما تشخیص این‏ها، همیشه آسان نیست. امیرالمؤمنین(ع) در یکى از خطبه‏هایى که دردمندى آن بزرگوار، در کلمات و جملات آن آشکار است، همین مطلب را بیان مى‏کنند، مى‏فرمایند: اگر حق صریح و خالص بود، کسى به شبهه نمى‏افتاد و اگر باطل لخت و عریان ظاهر مى‏شد، کسى از آن تعقیب نمى‏کرد؛ "ولکن یوخذ من هذا ضغث و من هذا ضغث فیمزجان فهنالک یستولى الشّیطان على اولیائه"، یعنى دستهاى کج‏اندیش و ترفندکار، قسمتى از حق را با باطل مخلوط مى‏کنند و لعابى از حق روى باطل مى‏دهند تا باطل قابل عرضه شود و براى مردم ساده‏لوح، قابل قبول باشد. این‏جا است که شیطان بر دوستانش مستولى شده و حق مشتبه مى‏شود. ما چوب اشتباه حق و باطل را در طول تاریخ انبیا و در طول تاریخ اسلام بارها خورده‏ایم. شاید یکى از علل این‏که دوران اختناق در این کشور طولانى شد و اقلاً دو قرن استعمار در این کشور حضور موذیانه‏اى داشت و ما مردم نتوانستیم آن‏چنان به دهان استعمار بکوبیم که برود و نیاید، همین بود که حق و باطل مشتبه مى‏شد و صریح نبود و صراط روشن براى مردم وجود نداشت، لذا چه در مشروطه و چه در قضایاى قبل و بعد آن، ما ملت ایران چوب اشتباه حق و باطل را خوردیم.( 6/12/1388)

 * نگاهى به استبداد قاجار و نهضت مشروطه:‏ دوران استبداد حکومت قاجار مردم را به جان آورده بود. مردم قیام کردند، دلسوزان جامعه قیام کردند؛ پیشرو آن‏ها هم علماى دین بودند. در نجف، مرجع تقلیدى مثل مرحوم آیت‏الله آخوند خراسانى، در تهران سه نفر عالم بزرگ - مرحوم شیخ فضل‏الله نورى، مرحوم سید عبدالله بهبهانى، مرحوم سید محمد طباطبایى - پیشوایان مشروطه بودند. پشتوانه این‏ها هم دستگاه حوزه علمیه در نجف بود. این‏ها چه مى‏خواستند؟ این‏ها مى‏خواستند که در ایران عدالت برپا شود، یعنى استبداد از بین برود. وقتى که جوش و خروش مردم دیده شد، دولت انگلستان که آن وقت در ایران نفوذ بسیار زیادى داشت و از عواملى در میان روشنفکران برخوردار بود، این‏ها را دید و نسخه خودش را به این‏ها القاء کرد. البته در بین همان دلسوزان هم عده‏اى از روشنفکران بودند. حق آن‏ها نباید ضایع شود، لیکن یک عده روشنفکر هم بودند که مزدور و خودفروخته و از عوامل انگلیس محسوب مى‏شدند. بارى، مشروطه، قالب و ترکیب حکومتى انگلیس بود. این روشنفکران به جاى این‏که دنبال دستگاه عدالت باشند و یک ترکیب ایرانى و یک فرمول ایرانى براى ایجاد عدالت به وجود آورند، مشروطیت را سر کار آوردند. نتیجه چه شد؟ نتیجه این شد که این نهضت عظیم مردم که پشت سر علما و به نام دین و با شعار دین‏خواهى بود، بعد از مدت بسیار کوتاهى منتهى به این شد که شیخ فضل‏الله نورى را در تهران به دار کشیدند. اندک زمانى بعد، سید عبدالله بهبهانى را در خانه‏اش ترور کردند. بعد از آن‏هم سید محمد طباطبایى در انزوا و تنهایى از دنیا رفت. آن‏وقت مشروطه را هم به همان شکلى که خودشان مى‏خواستند برگرداندند؛ مشروطه‏اى که بالاخره منتهى به حکومت رضاخانى شد!       ( 12/7/1368)

نقش روحانیت در حرکت‏هاى اصلاحى جامعه:‏ از صد سال پیش به این طرف، هر حرکت اصلاحى، مبارزه اجتماعى و سیاسى و هر تحول بزرگى در ایران اتفاق افتاده است، یا رهبران آن‏ها روحانى بوده‏اند و یا روحانیت جزو رهبران آن‏ها بوده است. تاریخ در مقابل ما است. دشمنان روحانیت در طول شصت سال اخیر، هر چه علیه روحانیت تلاش کرده‏اند، نتوانسته‏اند این موضوع را انکار کنند، چون متن تاریخ است. اولین نداى مشروطه از حلقوم علماى بزرگ بیرون آمد. در قضیه تنباکو، امتیازات دوران ناصرالدین شاه، ملى‏شدن صنعت نفت و مبارزه با رژیم پهلوى که منتهى به نهضت عظیم اسلامى و تشکیل جمهورى اسلامى شد نیز چنین بوده است. دشمن، این تاریخ را مى‏داند. وقتى تشکیلاتى به نام دین و روحانیت شناخته شده، با مرکزیت و مسؤولیت مشخص و ریاست کسانى که جز با تقوا ممکن نیست به ریاست برسند، وجود دارد، کار دشمن سخت مى‏شود.( 14/7/1379)

* پیش از این، در کشور خود ما، انقلاب مشروطیت بود، اما بعد از پیروزى، هنگامى که علما را کنار زدند، از مسیر منحرف شد و مشروطیت به جایى رسید که رضاخان قلدر - فردى که ضد همه آرمانهاى مشروطه‏خواهى بود - به حکومت رسید. اگر انقلاب اسلامى ما هم تحت رهبرى دینى نبود، سرنوشتى چون انقلاب مشروطیت پیدا مى‏کرد. هر انسان هوشمندى، وقتى توجه مى‏کند که اولا شروع این نهضت و پیروزى آن، ثانیا بقاى جمهورى اسلامى و مضمحل‏نشدن آن و ثالثا مستقیم حرکت‏کردن جمهورى اسلامى و انحراف‏نشدن آن، به برکت دین و رهبرى دینى است، پشت سر آن، یک نکته دیگر را هم مى‏فهمد و آن نکته این است که دشمنان انقلاب اسلامى، چه در خارج و چه در داخل، سعى مى‏کنند دین و رهبرى دینى را از این انقلاب بگیرند. این، یک امر قهرى است.( 10/8/1374)

 *نقشه محو روحانیت‏: روحانیت، عنصر اصلى در مبارزات پانزده‏ساله منتهى به پیروزى انقلاب و سپس در تشکیل نظام مقدس اسلامى و برافراشتن پرچم اسلام در جهان و در مقاومت پرشور ملت ایران در برابر تهاجمهاى گوناگون دشمنان و پیش از این‏ها و در طول قرنهاى متمادى، عامل اصلى حفظ معارف اسلامى و ایمان عمیق و صادقانه ملت ایران به مکتب حیاتبخش اسلام و رشد تفکرات دینى در همه‏جا بوده است. حضور روحانیون متعهد و مبارز در مرکز مبارزه با رژیم دست‏نشانده آمریکا بود که قشرهاى گوناگون مردم را به صحنه مبارزه کشانید و مبارزه را شکل عمومى و مردمى بخشید. در همه حوادث بزرگى که ملت ایران یکپارچه در آن شرکت جسته‏اند - مانند نهضت مشروطیت و قیام تنباکو - نیز حضور علماى دین در پیشاپیش صفوف، تنها عامل این حضور عمومى بوده است. استعمارگران انگلیسى، با درک همین حقیقت بود که انهدام جامعه روحانیت را مقدمه لازم براى ادامه حضور استعمارى خود در ایران دانستند و به وسیله عامل دست‏نشانده‏شان - رضاخان - در سالهاى 1313 به بعد، نقشه محو روحانیت را شروع کردند و در آن سالها دست به فجایعى نسبت به علماى عالى‏مقام و حوزه‏هاى علمیه زدند که در تاریخ ایران، پیش از آن هرگز سابقه نداشت و متأسفانه شرح این فجایع و ماجراى مقاومت مظلومانه علما و طلاب در آخرین سالهاى حکومت رضاخان قلدر، به‏طور کامل تدوین نشده و در معرض اطلاع مردم قرار نگرفته است و لازم است اطلاع شاهدان عینى - که بحمدالله هنوز تعداد آنان کم نیست - به وسیله افراد و مؤسسات مسؤول، با همتى مردانه گردآورى شود.( 19/10/1371)

 * مشروطه و بى‏تجربگى ملت و رهبران آن:‏ مکرر عرض کرده‏ایم که در خیلى از مناطق دنیا، انقلابها با نفس دین شروع شد، اما به خاطر ضعف رهبرى، از دین فاصله گرفت و گاهى هم ضد دین شد. در تاریخ خودمان در نهضت مشروطیت دیدیم که روحانیون آمدند یک حادثه بزرگ (نظام مشروطیت) را در کشور ایجاد کردند و پایان دوره استبداد را تدارک دیدند، بعد همین مشروطیت، پایگاهى براى ضدیت با دین و روحانیت شد و هنوز ابتداى کار بود که روزنامه‏هاى صدر مشروطیت، به نام آزادى شروع به کوبیدن دین کردند، تا جایى که یکى از شخصیتهاى روحانى آن زمان - مرحوم آقاشیخ فضل‏الله نورى - که جزو پیشروان مشروطیت بود، در مقابل آن مجلس و مشروطیت ایستاد و سرانجام هم به شهادت رسید.( 10/3/1369)

وقتى مشروطیت به‏وجود آمد یا سالهاى بعد از مشروطیت، اگر ملت ایران توانسته بود همان کارى را بکند که در انقلاب اسلامى کرد، راه از آن زمان شروع مى‏شد و ما امروز مى‏توانستیم شاهد جامعه‏اى باشیم که هم از لحاظ علمى و صنعتى پیشرفته است، هم یک جامعه برخوردار از عدالت است، هم یک جامعه برخوردار از احساس معنویت و ایمان معنوى است، ولى وقتى ملت ایران تشنه چنان تحولى بود، نگذاشتند این تحول صورت بگیرد. این‏که مى‏گویم نگذاشتند، یک محاسبه کاملا دقیق و علمى دارد، نه این‏که ملت ایران نمى‏خواست یا حاضر به فداکارى نبود، چرا، لیکن در دوره مشروطیت، از بى‏تجربگى ملت و رهبران آن استفاده کردند و حرکت عظیمى که در این کشور علیه استبداد درازمدت پادشاهان - که سرچشمه همه بدبختى‏ها بود - به‏وجود آمده بود، به بیراهه کشاندند و از درون آن را پوچ و منهدم کردند. ماجراى مشروطیت، یکى از ماجراهاى تلخ تاریخ اخیر ما است. ملت ایران وارد میدان شدند، رهبران روحانى، علماى بزرگ و مراجع از نجف و از داخل کشور مردم را بسیج کردند، ملت هم خوب فداکارى کردند، اما چون تجربه کارى نداشتند، دشمنان، نفوذى‏ها و سلطه‏گران بیگانه توانستند این حرکت را از درون منهدم و خنثى کنند و از بین ببرند. سالها این ملت در سختى‏هاى ناشى از سلطه بیگانه گذراند تا این‏که زمینه براى انقلاب اسلامى آماده شد. رهبرى حکیم، پرقدرت، با اراده و عزم راسخ و نافذ در همه دلها، در میان مردم به‏وجود آمد و وارد میدان شد. ملت هم تجربه پیدا کرده بودند، لذا انقلاب اسلامى شکل گرفت و این دفعه ترفند دشمن بى‏اثر ماند، چون ملت و رهبران در انقلاب اسلامى تجربه پیدا کرده بودند. این دفعه در انقلاب اسلامى، با استفاده از تجربه مشروطیت، هم ملت ما، هم رهبران روحانى ما و هم روشنفکران صادق ما فهمیدند که باید حصار معنوى - یعنى حصار ایمان، ارزشهاى انقلابى و حصار بیدارى - را در مقابل توطئه‏هاى دشمن محکم نگه دارند.( 2/12/1368)

* مشروطیت براى همین پیش آمد برادران و خواهران عزیز! تفاوت عمده‏اى بین مجلس شوراى اسلامى و همه پارلمان‌هاى دنیا وجود دارد و آن، اسلامى‏بودن است. شوخى نیست، امروز صد و پنجاه سال است که برجسته‏ترین و شریف‏ترین عناصر سیاسى و دینى ملت ما، پرچم حاکمیت اسلام را بلند کرده‏اند و پایش سینه زده‏اند و بسیارى در این راه جان دادند؛ امثال مدرس‏ها، آخوند خراسانى‏ها و سید جمال‏الدین‏ها. قضیه این‏طورى است. این مربوط به امروز ما نیست که بگوییم دین و سیاست یکى است، عده‏اى هم بگویند یکى است، اما یک عده هم بگویند نه، خیلى هم یکى نیست! حرف امروز نیست؛ این حرف، صد و پنجاه سال ریشه دارد. پدر برجسته‏ترین زبدگان این کشور در راه مبارزه براى این فکر درآمد؛ هزاران جان پاک در این راه شهید شدند، مدرس به آن عظمت سینه را براى این قضیه سپر کرد، اصلا مشروطیت ایران براى همین پیش آمد، اگرچه بعد منحرفش کردند، عده‏اى بد و ناشیانه عمل کردند، عده‏اى هم متکى به قدرتهاى خارجى زرنگى کردند و آن را از دست مردم قاپیدند، بعد هم که امام بزرگوار آمد، از اول حرکتش را بر این اساس قرار داد و ملت ایران هم این را خواستند و مى‏خواهند.( 24/12/1383)

خطرات بی بصیرتی و عدم توجه به شورای نگهبان:

با مطالعه اتفاقات ناخوشایندی که در انقلاب مشروطه افتاد و مقایسة آن با رخدادهای انقلاب اسلامی در سه دهة اخیر متوجه می‌شویم دشمنی‌ها به شکل عمیق‌تر و پیچیده‌تری ادامه دارد. یکی از آن نقاط خطر، عدم توجه به شورای نگهبان است. مقام معظم رهبری (مدظله‌العالی) این خطر را چنین گوشزد می‌کنند:

* ضرر انحراف از موازین دینى‏ شوراى نگهبان نقطه تضمین و تأمین براى نظام اسلامى است. این امر بسیار مهمى است. شوراى نگهبان در مجموعه تشکیلات نظام جمهورى اسلامى، مثل بقیه دستگاهها نیست که بگوییم ارگانها و تشکیلات مختلفى هستند؛ بعضى مهمترند، بعضى کم اهمیت‏ترند، این هم یکى از آن‏ها؛ نه. شوراى نگهبان مثل بعضى از پدیده‏هاى یک نظام - مانند قانون اساسى - وضع ویژه‏اى دارد. شوراى نگهبان تشکیلاتى است که اگر خوب باشد و درست کار کند، این نظام دیگر خطر انحراف از دین نخواهد داشت. این چیز کمى نیست. این چیز قابل مقایسه‏اى با چیزهاى دیگر نیست. ببینید از مشروطه تا پیروزى انقلاب اسلامى بر اثر انحراف از موازین دینى چقدر ضرر کردیم! دهها سال این کشور خسارت دید، به خاطر این‏که از اصول دینى انحراف حاصل شد. با این‏که اساس مشروطیت بر پایه دین بنا شده بود، اما رعایت نشد و آن قضیه طراز اول مورد توجه قرار نگرفت. بعد هم با دین مخالفت شد و پدیده‏هاى دینى آن نظام از بین رفت، اما غیردینى‏هایش تقویت گردید و آن چیزى شد که شما دیدید یک کشور و یک ملت چه خسارتى را در طول این چند ده سال دوران مشروطه تا پیروزى انقلاب اسلامى متحمل شد. (7/3/1382)

 * فرمول قدیمى دشمن:‏ ‌دشمن فهمید که راز پیروزى ملت ایران چیست، لذا درصدد برآمد تا سیاسیّون و سردمداران دولتى را از روحانیت و دین جدا کند. آن‏ها را از آیت‏اللَّه کاشانى جدا کردند و بینشان فاصله انداختند و متأسفانه موفّق هم شدند. از سى تیر 1331 که مرحوم آیت‏اللَّه کاشانى توانست ملت ایران را آن‏طور به صحنه بیاورد، تا 28 مرداد 1332 که عوامل آمریکا در تهران توانستند مصدّق را سرنگون و تمام بساط او را جمع کنند و مردم هیچ حرکتى از خود نشان ندادند، یک سال و یک ماه بیشتر طول نکشید. در این یک سال و یک ماه، با وساطت ایادى ضدّ استقلال این کشور و با توطئه دشمنان این ملت، دکتر مصدّق مرتّب فاصله خود را با آقاى کاشانى زیاد کرد، تا این‏که مرحوم آیت‏اللَّه کاشانى چند روز قبل از ماجراى 28 مرداد نامه نوشت - همه این نامه‏ها موجود است - و گفت من مى‏ترسم با این وضعى که دارید، علیه شما کودتا کنند و مشکلى به وجود آورند. دکتر مصدّق گفت: من مستظهر به پشتیبانى مردم ایران هستم! اشتباه او همین‏جا بود. ملت ایران را سرانگشت روحانیت - کسى مثل آیت‏اللَّه کاشانى - وادار مى‏کرد که صحنه‏ها را پُر کند و به میدان بیاید و جان خود را به خطر بیندازد. در 28 مرداد که کاشانى منزوى و خانه‏نشین بود - و در واقع دولت مصدّق او را منزوى و از خود جدا کرده بود - عدم حضور او در صحنه موجب شد که مردم نیز در صحنه حضور نداشته باشند، لذا کودتاچیهاى مأمور مستقیم آمریکا توانستند بیایند و به‏راحتى بخشى از ارتش را به تصرّف درآورند و کودتا کنند. یک مشت اوباش و الواط تهران را هم راه انداختند و مصدّق را سرنگون کردند. پس از آن، دیکتاتورىِ محمدرضاشاهى به وجود آمد که بیست‏وپنج سال این ملت زیر چکمه‏هاى دیکتاتورى او لگدمال شد و ملى‏شدن صنعت نفت هم در واقع هیچ و پوچ گردید، چون همان نفت را به کنسرسیومى دادند که آمریکاییها طرّاحى آن را کردند. هرچه دشمن خواست، همان شد؛ به خاطر جداشدن از روحانیت و دین. این‏ها عبرت است. شبیه همین قضیه در صدر مشروطیت اتفاق افتاد. آن‏جا هم کار را مردم کردند و حضور آن‏ها بود که مشروطیت را بر حکّام مستبد قاجار تحمیل کرد، و الّا مظفرالدین شاه کسى نبود که مشروطیت را قبول کند؛ حضور و فشار مردم او را مجبور کرد که مشروطیت را بپذیرد. روحانیون و علماى بزرگ، مردم را به صحنه آورده بودند. بعد از آن‏که مشروطیت به وجود آمد، جمعى از روشنفکران خودباخته در مقابل انگلیس، با تبلیغات و روزنامه‏ها و روشهاى خود، کارى کردند که روحانیت و مردم متدیّن را نسبت به نهضت مشروطیت بدبین و مأیوس کردند. نتیجه این شد که در ابتدا یک دیکتاتورى توأم با هرج و مرج، چند سال بعد هم دیکتاتورى سیاه دوران رضاخان بر این ملت مسلّط شد. این دو واقعه، دو تجربه است که البته هر کدام تحلیل و داستان جداگانه‏اى دارد. (اما در انقلاب اسلامى)، مردم و جوانان ما نگذاشتند فرمول قدیمى دشمن، در انقلاب اسلامى تحقّق پیدا کند. این فرمول چیست؟ قدم اوّل، جدایى دستگاه سیاست و نهضت از دین و روحانیت است. قدم دوم، مأیوس‏شدن مردم از تحوّلى که به وجود آمده است، مثل مشروطیت و نهضت ملى‏شدن صنعت نفت. مأیوس‏شدن مردم موجب مى‏شود که در صحنه حضور نداشته باشند. قدم سوم، در غیاب مردم، پدیدآمدن یک دیکتاتورى ظالمانه و بى‏رحم و در مشت دشمن و استکبار و استعمار قرار گرفتن است.( 14/11/1374)

رنج معظم‌له از بی‌اطلاعی جوانان از قضایای تاریخی کشور:

 * از این قضیه رنج مى‏برم‏ من از این‏که مى‏بینم جوانان ما از این قضایا بى‏اطّلاعند، رنج مى‏برم. همیشه اطّلاع از آنچه دشمن در گذشته عمل کرده است، موجب مى‏شود که انسان ترفندهاى دشمن را در زمان خودش هم بداند. البته روشها عوض مى‏شود. شما مى‏بینید که در مبارزات ورزشى هم مربّیان مى‏نشینند و عملکرد فلان تیم رقیب را با دقّت نگاه مى‏کنند تا روشهاى او را بشناسند. ملت ایران در طول صد سال اخیر اقلاً در دو قضیه مهم قبل از انقلاب اسلامى با آمریکا و انگلیس روبه‏رو شده است. یک قضیه، قضیه مشروطیت است، یک قضیه، قضیه نهضت ملى‏شدن صنعت نفت است. در هر دو قضیه، آن‏ها ترفندى زدند و ملت ایران را از لذت‏بردن از پیروزى خود محروم کردند و یک دیکتاتورىِ سخت و سیاه را در هر کدام از این دو مقطع در کشور به وجود آوردند.( 20/8/1380)

عدم تاریخ‌نگاری صحیح مشروطه: تاریخ نوشته شده در خصوص مشروطه غالبا صحیح نیست‏ آنچه من بر آن اصرار دارم، مسأله تاریخ‏نگارى مشروطه است که از سال‏ها پیش با دوستان متعددى این را در میان گذاشته‏ام و بحث کرده‏ام. ما واقعا احتیاج داریم به یک تاریخ مستند قوى روشنى از مشروطیت. مشروطیت را باید درست تبیین کنیم که البته وقتى این تاریخ تبیین شد و در سطوح مختلف آماده شد - چه در سطوح دانش‏آموزى و دانشگاهى، چه در سطوح تحقیقى - پخش و منتشر خواهد شد. حقیقت این است که ما هنوز از مشروطیت، یک تاریخ کامل جامعى نداریم، این در حالى است که نوشته‏هاى مربوط به مشروطیت از قبیل همان نوشته ناظم‏الاسلام یا بقیه چیزهایى که از آن زمان نوشته شده، در اختیار مردم است، دارند مى‏خوانند و برداشتهایى از قضیه مشروطیت مى‏کنند که این برداشتها غالبا هم صحیح نیست.( 14/11/1374)

* توقع از صدا و سیما یکى از چیزهایى که انسان از رسانه توقع دارد این است که از حوادث گذشته براى توضیح تهدیدهاى آینده و حوادث در شرف تکوین استفاده کند و مردم را نسبت به آن‏ها حساس نماید. قضایاى جوامع انسانى و جهانى حقیقتا مشابهند، چون با همه تغییرى که در وضع زندگى انسانها به‏وجود مى‏آید، عوامل تأثیرگذار حقیقى در زندگى انسانها همیشه چیزهاى معینى است. "سنت‏الله" که در قرآن مى‏بینید، همین است؛ "و لن تجد لسنةالله تبدیلا و لن تجد لسنةالله تحویلا" همین‏ها است، یعنى سنتهایى وجود دارد و تبدیلها و تحولهایى به‏وجود مى‏آید، مثلا امروز قضایاى مشروطه براى ما کاملا قابل درس‏گیرى و درس‏آموزى است، چون بنده در برهه‏اى از سالهاى زندگى‏ام با مسائل و قضایاى مشروطه خیلى انس داشته‏ام و کتابها و گزارشهاى متعدد را نگاه مى‏کردم، امروز که نگاه مى‏کنم، مى‏بینم این قضایا و حوادث خیلى به هم نزدیک است. همچنین عوامل در انقلابهاى گوناگون دنیا، مثلا انقلاب کبیر فرانسه یا انقلابهاى دیگر مشابه است، عوامل مشابه است و نتایج مشابهى را هم مى‏دهد، مثلا در انقلاب کبیر فرانسه، عامل مخربى وجود داشته که ما جلو(ى) این عامل مخرب را در این‏جا گرفتیم و نگذاشتیم، مى‏بینیم آن نتایج مترتب نشد، یا عاملى وجود داشته که آن‏جا تخریب ایجاد کرده، ما این‏جا جلو آن را نگرفتیم، مى‏بینیم عینا همان تأثیر و همان زیان را در این‏جا هم به‏طور مشابه داشته است.( 15/11/1381)

* مسئولان نباید بگذارند چنین حالتى به وجود آید یکى از عواملى که موجب شکست مشروطیت در ایران شد، این بود که متدینین بعد از مدتى احساس کردند کأنه کار به سمت بى‏دینى پیش مى‏رود. جنجال زیاد مطبوعاتى که آن وقت همه انگیزه خودشان را این قرار داده بودند که به مقدسات دینى حمله کنند - البته کسانى که در مشروطیت با اساس دین و مظاهر دینى و اعتقادات دینى و روحانیت و با این‏طور چیزها در مجامع به صورت قلمى و شعارى مقابله و اهانت مى‏کردند، عده زیادى نبودند، اما جنجالشان زیاد بود - موجب شد که متدینین و علما که در صفوف اول مبارزه مشروطیت بودند، به تدریج دلسرد شدند و کنار نشستند. وقتى چنین شد، نهضت شکست مى‏خورد و مشروطیت شکست خورد. بعد از پانزده، شانزده سال از عمر مشروطیت، دیکتاتورى رضاخانى به وجود آمد. این بسیار عبرت‏انگیز است. رضاخان قلدر و چکمه‏پوش کجا، شعار مشروطیت کجا؛ چقدر این‏ها با هم فاصله دارند! چرا این‏طور شد؟ چون اطمینان و اعتماد مردم مؤمن سلب شد، کنار نشستند و از صحنه بیرون رفتند. مسؤولان نباید بگذارند چنین حالتى در مؤمنین به وجود آید. ( 11/5/1380)

توصیه کاربردی مقام معظم رهبری (مدظله‌العالی) در خصوص مسائل اصلی کشور

شاید از خود بپرسید با این همه چه نتیجه کاربردی می‌توانیم از این مباحث بگیریم. بدون شک توجه و تمرکز بر نصایح بزرگان، تکرار و تمرین آنها باعث ایجاد نتایج عملی در زندگی ما می‌شود. با درک هستة مرکزی و نکات برجستة توصیه‌های مقام معظم رهبری (مدظله‌العالی) به طور قطع چراغ مه‌شکن قوی در اختیارمان قرار می‌گیرد تا بتوانیم در فضای غبارآلود و فتنه‌انگیز، به درستی رفتار کنیم.

یکی از مسائل مهم کشور که افکار بسیاری از مدیران در رده‌های مختلف را به خود مشغول داشته و هر روز نیز وارد فضاهای تازه‌ای می‌شود مسائل مربوط به دولت است. دولتی که خود هر از چندگاهی به صورت خودخواسته و خوساخته وارد حاشیه‌هایی می‌شود تا به ظاهر خود را در کنار ملت نشان دهد و در مقابل خود زورمداران و زرمداران را تصویر می‌کند. دشمن سومی که در دولت سازندگی و اصلاحات نیز بود و عاقبت کسی نفهمید کیست و کجاست. دربارة مسائل روز کشور توصیة کاربردی مقام معظم رهبری (مدظله‌العالی)؛ تفکیک مسائل اصلی و فرعی است و این امر، یکی از ضرورت‌هایی است که بارها در بیان معظم‌له مورد تأکید قرار گرفته است. مسئله‌ای که جستار در آن و در ادامه پُررنگ کردن مرز بین مسائل اصلی کشور با مسائل فرعی، ضرورتی برای مقابله با توطئه‌های نرم دشمنان است.

 بحث مسائل اصلی و فرعی و تشخیص آنها در‌ گیر و دار روزمرّگی‌های مختلف کشور یکی از مباحث مهمی است که به نظر می‌رسد در دهه پیشرفت و عدالت؛ ضرورت پرداختن به آن صد چندان است. ضرورتی که بارها نیز توسط مقام معظم رهبری (مدظله‌العالی) در بیانات و دیدارهای مختلف ایشان به صور مختلف بیان و بر آن تأکید شده است.  جالب آنکه نکته مهم "تفکیک مسائل اصلی و فرعی کشور از یکدیگر " همواره در مقاطعی مورد تأکید مقام عظمای ولایت قرار گرفته است که کشور به نوعی درگیر دل‌مشغولی‌های مهم سیاسی یا اقتصادی بوده است. دل‌مشغولی‌ها و درگیری‌هایی که به نوعی اذهان تمام مردم و مسئولان را با خود همراه کرده بود اما درست در همین مقاطع شاهد بودیم که حضرت آیت‌الله خامنه‌ای (مدظله‌العالی) تأکیدات صریحی را پیرامون لزوم تفکیک مسائل از یکدگیر و اولویت بخشی به آنها مطرح کردند.

 برای مثال، معظم‌له در بخشی از بیانات خود که در ابتدای سال ۸۹ در جمع مسئولان کشور بیان فرمودند، تصریح کردند: "... ما مسائلمان را تقسیم کنیم به مسائل اصلى و غیر اصلى؛ به اصلى‌ها بپردازیم. مسائل اصلى در کشور ما زیاد است. بخشى‌اش مربوط به مسئولین است، بخشى‌اش مربوط به فرهنگ‌سازان است، بخشى‌اش مربوط به مؤسسات عظیم و وسیعى است که خوشبختانه در کشور وجود دارد؛ هرکدام وظیفه‌اى دارند، کارى دارند. به هدایت این مردم و به هدایت نظام و پیشبرد نظام بیندیشیم و بپردازیم. "

 مقام معظم رهبری (مدظله‌العالی) همچنین در بخشی از بیانات خود در دیدار با دانشجویان در رمضان سال 90 نیز این نکته را اینگونه تبیین فرمودند: "یکى از دوستان گفتند ما از دست چپ و راست رئیس جمهور دلمان خون است. خُب، حالا دل شما خون – که خدا نکند خون باشد – اما به شما عرض بکنم؛ اینها جزو مسائل تعیین کننده و اصلى نیست. ممکن است ایراد و اشکال وارد باشد – من در این مورد هیچ قضاوتى نمی‌خواهم بکنم – ممکن است کسى به یک شخصى یا به یک کارى ایراد داشته باشد؛ منتها باید توجه کنیم که مسائل را اصلى ـ فرعى کنیم. مسائل درجه‌ دوم جاى مسائل اصلى را در انگیزه‌هاى ما، در همت ما، در صرف انرژى‌اى که می‌شود، نگیرد. فقط توجه کنید که این جاى مسائل اصلى را نگیرد. مسائل اصلى ما چیزهاى دیگرى است. " (19)

نتیجه‌گیری:

1.       بصیرت به معنى دانایى، بینایى، بینایى دل، هوشیارى، زیرکى و یقین است. بصیرت چراغ مه‌شکن قوی تشخیص راه از بیراه در فضای غبارآلود و فتنه‌انگیز است.

2.       به راه تحصیل، درجات، مراتب، و آثار بصیرت اشاره شد.

3.       وجود بصیرت در منظومة فکری مقام معظم رهبری (مدظله‌العالی) در نظام کنشی معظم‌له نمود پیدا می‌کند که ریشه در نظام منشی و بینشی ایشان دارد.

4.         منظومة فکری مقام معظم رهبری (مدظله‌العالی) دارای سه نظام بینشی، منشی و کنشی است و راهکار تحقق نظام کنشی، مردم‌سالاری دینی است.

5.       در جستجوی بیانات و مکتوبات رهبری در خصوص واژة بصیرت، مقولاتی هم‌چون بصیرت‌افزایی، بصیرت‌بخشی، بصیرت‌یابی، و بصیرت‌پراکنی به چشم می‌خورد.

6.       مقام معظم رهبری (مدظله‌العالی) نگاه ویژه‌ای در وجود بصیرت در میان یاران نزدیک خویش داشته و آن را به دیگران گوشزد و یادآوری می‌نمایند.

7.       بصیرت در نگاه عمیق تاریخی رهبری به عنوان نمونه در تحلیل انقلاب مشروطه و لزوم عبرت گرفتن از تاریخ برای افزایش و تعمیق بصیرت در نکات کاربردی و روشنی اشاره شد.

8.       توصیة کاربردی مقام معظم رهبری (مدظله‌العالی) برای داشتن بصیرت در روزگار فعلی، تقسیم مسائل کشور به فرعی و اصلی و اهتمام به مسائل اصلی است تا از شرایط سخت فعلی عبور کنیم.

 

منبع: وبسایت سازمان تبلیغات اسلامی

منابع:

1. دکتر محمد معین، فرهنگ فارسى، ج 1، ص 546.

3. دائرة المعارف تشیع، جمعى از محققان، ج 3، ص 271.

4. آیت اللَّه جوادى آملى، تفسیر موضوعى ج 14، ص 132 - 13

5. نور (24) آیه 35.

6. همان، آیه 40.

7. جامع الاسرار، ص 510 و 580 - 579،.

8. غررالحکم، ج 5، ص 166

9.  غررالحکم، ج 3، ص 387.

10. "من استقبل الامور ابصر" یا "من فکّر أبصر العواقب" ؛ همان.

11. همان.

12. بحارالانوار، ج 66، ص 209.

13. جمعه (62) آیه 1.

14. تکاثر (152) آیات 7- 6- 5.

15. الکافى، ج 2، ص 54.

16.   تقریرات کلاس درس حجت‌الإسلام والمسلمین آقای دکتر خسروپناه؛ 24/1/1391

17.   لوح فشردة حدیث ولایت: مجموعه رهنمودهای حضرت آیت‌الله العظمی امام خامنه‌ای (مد ظله‌العالی)

18.   خبرگزاری فارس، 90/05/14 ، شماره خبر: 9005140291

19.   تارنمای مرکز اسناد انقلاب اسلامی

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">